- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
شهادت امام سجاد علیه السلام
ای تشـنه لب که بر لب دریـا گریستی از دیده خون ، زمرگ احبّـا گریستی تنها نه بهر تـشنـه لبان اشک ریخـتـی دیـدی چو کـام تـشـنه سـقّـا گـریـستی یعقوب آل عصمت اگر خوانمت رواست چون در فراق یوسف زهرا گریستی آنجا پدر ز هجر پسر گریه کـرد لیک اینجـا تو در مـصیـبت بابـا گـریـستی چـل سـال بعـد واقـعـۀ سـرخ کـربـلا در آتـش فــراق تو تـنـهـا گـریـسـتـی گـاهـی به یـاد وقـعـۀ خـونـین کـربـلا گـاهی به یـاد شـاه غـم افـزا گـریستی بگذشت چون به پیش رخت سرو قامتی بـــر قــلـب داغ دیــده لـــیـلا گریستی در مـاتـم سـه سـالـۀ بی یـاور حـسیـن با سـوز آه زیـنـب کــبـری گـریـسـتی بـودی مـدام صائم و قــتائم تمام عـمر روز اشک غم فشاندی و شبها گریستی مردانی از مصیبت جانـسوز حـضرتش تـا بـاشـدت ذخــیــرۀ فـردا گـریـسـتی
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زین العابدین امام سجاد علیهالسلام قبل از شهادت
زهر اشکی شد و کانون دعا را سوزاند بـنـد بـنـد من افــتـاده ز پــا را سـوزانــد آسمـان تـار شده، جـرعۀ آبی، این زهـر پاره های جـگـر غــرق بـلا را سـوزانـد سـینـه ام بود حـسـیـنـیـۀ غـم هـای حـسین یاد آن خـاطـره ها بـیت عـزا را سـوزاند من نه امـروز که در کـربـبلا جـان دادم ازهمان روز که آتش همه جا را سوزاند با همان تیرکه در حنجره ای ترد و سفید تـارهـای عـطـش آلـود صـدا را سوزاند از همان لحظه که می سوخـتم و می دیدم تـازیـانـه هــمـۀ پــیـکـر مـا را سـوزانـد وای از آن بزم که در پیش اسیران حرم خیزران هم لب وهم طشت طلا را سوزاند
: امتیاز
|
مدح و شهادت زین العابدین امام سجاد علیهالسلام
بـاز گـریـان غــم هم نــفــسی بـایـد شـد زائـر مـرغ غــریب قــفــسی بــاید شـد باز یک عده جفا، زخم روی زخم زدند از قضا بــاز عــزادار کــسی بــایـد شد *********************** باید امشب همه از شوق پر و بال شویم تا عـزادار عــزادار چـهــل سال شویـم کاسه ای اشک بگیریم روی دست وَ بعد راهـی روضۀ پیـغـمـبـر گـودال شـویـم *********************** آن کسی که هـمه اش گریۀ عـاشورا بود آب مـی دیـد بـه یـاد جـگــر ســقـا بــود چشم هایش همه شب هیأت واویلا داشت تا نفـس داشت فــقـط گریه کن بابـا بود *********************** زهـر نوشید وَ تب کرد محیط جـگـرش گُر گرفت ازعطش وسوخت همه بال وپرش خشک شد جُلگۀ لبهاش و با خشکی لب روضه می خواند به یاد لب خشک پدرش *********************** آن کسی که خود خورشید به پایش افتاد ناگـهـان رعـشه بـر انـدام رسایش افتاد ضعف شد چیره و زیر بغلش خـالی شد از روی شـانــۀ افــتـاده عـبـایش افـتـاد *********************** وای از ریش سپیدش كه حنایی شده بود ناله اش گفتن اسمی سه هجایی شده بود دم مــغـرب افــق شـهـــر مـــدیـنــه امـا جهت قـبـلۀ او كـرب و بـلایی شده بود *********************** این هم از ماهیت نفـس نفیس خاك است سر آقا به روی دامن خـیس خاك است همه اش سجـده شده مثل پـدر در گـودال خاك سجـاده و سجـاد انیـس خاك است *********************** گاه آهـسته فـقـط وای بـرادر می خـوانـد لب تشنه «قتلوا» بود كه از بَر می خواند اشك می ریخت وَ هر آینه می گفت حسین تا دم مرگ فقط روضۀ حنجر می خواند ************************ تـلخی زهـر به كامش عـسل و قـنـد آمد بر لب پُـر تـركـش مـطـلع لبـخـنـد آمـد جـلـوی چـشـم ترش كـرببـلا ظاهـر شد یا اَبِ یا اَبِ گـفـت و نـفـسـش بـنـد آمد
: امتیاز
|